توراه هیچ حرفی نزدیم وقتس رسیدیم خونه سریع از ماشین پیاده شدم و زنگ در خونرو زدم صدای آشنایی گفت_بله؟
من_منم
اون_وااااااااای اومدی؟بپربالا دخی
آهان حالا فهمیدم این نوشینه چقد دلم براش تنگ شده بود.سریع پریدم تو پارکینگ و آسانسورو زدم بیاد پایین .سوارش شدم و رفتم طبقه خودمون درو زدم نوشین باز کرد پرید بغلم_وای دخی تو که نصفه جونمون کردی!
من_من اینم دیگه حالا هم برو اونور از بوت حالم به هم خورد
نوشین_وااااااااا مگه عطر جدیدم بدبوس؟
من_یه چیزی فراتر از اون.میشه بری کنار؟
نوشین_کوفت
نوشین درو داشت میبست که آرمان اومدتو_نبند درو
نوشین_عه ندیدمت
با صدای بلند سلام مامان
مامان از آشپزخونه اومد بیرون_سلام دخترم چطور بود؟
من_ام خوب بود تقریبا گفت فردا برم برا تست
داشتم میرفتم سمت در اتقم ک نوشین گفت_در نیاری لباساتو بریم خرید
من_حالت خوبه؟؟؟؟؟؟الان؟
نوشین_واااااااا مگه چیه؟هنوز تازه ساعت ده هست
من_اووووووف باشه نیومده باید برم .آرمان سوویچ
آرمان_ای بابا بی بگیر
سوویچو گرفتم ازش و با نوشین رفتیم سوار ماشین شدیمو رفتیم ی پاساژ بزرگ.
کل پاساژو گشتیم تا چیزی ک میخوایمو پیدا کنیم.
من فقط یه تونیک راه راه خوشگل مشکل با صندل های این شکلی()گرفتم و نوشین فقط ی شلوار جین خشکل گرفت
من_واااای پدرم دراومد ساعت چنده؟
نوشین_ساعت 1
من_بریم خونه دیگ من خعلی گشنمه
نوشین_باشه
رفتیم سوار ماشین شدیم و بعد از چن دیقه رسیدیم خونه
آرمان_بالخره اومدن
من_سلام علیکم
و ی راست با خریدا رفتم تو اتاق خودمو پرت کردم رو تخت و خوابم برد
آرمان_تنبل پاشو ببین کی اومده
من خوابالود گفتم_کــی؟
هلنا_منـــــــــــــــ
با صدای جیغش پریدم هوا.اولش ک هنگ بودم ولی بعدش جیغ کشیدم ورفتم بغلش
من_وااااااااای اگه بدونی چقد دلم برات تنگولیده بود
هلنا_منم همینطورر
سرمو برگردوندم ب آرمان بگم بره بیرون ک دیدم نیست!
!!!!
چ فهمیده.نشستمو با هلنا درددل کردم و از مهیار براش گفتم اتفاقا اونم دوس داش ببینتش.تا ب خودم اومدم دیدم ساعت شیشه
من_واااااای من باید برم حموم بعددش بیام حاظر شم گشنمم هس
هلنا_من میرم کولوچه میارم برات تو برو حموم برگشتی بخور
باشه ای گفتم و پریدم تو حموم ی نیم ساعتی طول کشید اومدم بیرون.روتختم ی بشقاب کولوچه دیدم ی دونه برداشتم و همینطور ک میخوردمش مشغول حاضر شدن شدم.تونیک خوشگلمو پوشیدم با شلوار لوله تفنگی سفید و همون صندل خشگلا.موهامو بالای سرم جمع کردم .اصلا اه کلیپس زدن نبودم .شال جیگریمو برداشتم و سرم کردم ولی ی کوچولو از شالم میزد بیرون.مشکلی نی!ی رژ صورتی ملیح زدم وتماااام من حاظرم.چ جیگری شده بودماااا
رفتم بیرون فقط خانواده خاله اومده بودن ینی هنو خانواده مهیار و خانواده هلناو میلاد و زنش نیومده بودن.تعجب نکنین بقیه فامیلامون مشهد بودن
هلناو نوشین داشتن با هم حرف میزدن هلنا تا منودید گفت وااااااااااای جیگرم
مامان هم از تیپم تعریف کرد.نشستم و با نوشینو هلنا گرم صحبت کردن شدیم .خانواده هلن اومدن.بعد از چند دیقه زنگ درو زدن مامانم گفت من درو باز کنم.آیفن تصویری بود مهیار رو دیدم دستام شروع ب لرزیدن کردآیفن و برداشتم و با صدای لرزون گفتم
من_بَ..بله؟
مهیار_سلام آیسان منم خونتون طبقه چندمه؟
من_د...دوم
و درو باز کردم .ب هلنا علامت دادم بیاد تو آشپزخونه
هلنا_چیه؟
من_داره میاد
هلنا_مهیار؟؟؟؟؟؟؟؟
من_آره الان میاد
هلنا_وای چرا صدات میلرزه؟بیا آبقند برات درست کنم بخوری.بشین رو صندلی
نشستم روصندلی ک صدای دینگ در اومد ویکی درو باز کرد و بعد صدای مهیار اومد ک داشت با آرمان احوال پرسی میکرد و بعد صدای ی زن هم سنو سالاس مامان و بعد صدای ی مرد جوون و بعد صدای ی زن.
داشتم ب صدای زنه فک میکردم ک هلنا لیوان آبقند رو گرفت جلوم.لیوانو گرفتم وآبقندارو سر کشیدم.
من_هلن ب نظرت این زنه ک صداش اخر سر از همه اومد کیه؟
هلن_نمیدونم پاشو بریم بیرون زشته.دوس دارم زودتر این مهیار رو ببینم....
نظرات شما عزیزان:

،ممنونم
.gif)
پاسخ:حتما